فرزند بزرگتر خانواده بودن گاهی او را از تحصیل جا گذاشت و گم شدن ورقۀ امتحانیاش موجب شد نتواند به کنکور حقوق برسد، با این حال سالها بعد، جایزۀ بهترین ترجمه برای ترجمۀ کتاب «زندگی میکل آنژ» و همچنین نشان درجۀ یک دانش به اسماعیل سعادت رسید.
به گزارش در خبرها، علت درگذشتش را جایی ننوشتهاند اما همکارانش در فرهنگستان زبان و ادب فارسی میگویند که پس از عمل جراحی، به آمبولی مبتلا شد و در پی آن در دوازدهم شهریورماه ۱۳۹۹ از دنیا رفت؛ حالا دومین سالروز درگذشت اسماعیل سعادت، نویسنده، زبانشناس و مترجم فقید، است.
او متولد ۱۳۰۴ در خوانسار بود و تحصیل را در مکتب با خواندن طوطیوار این شعر از روی یک کتاب درسی که «پنجاَلحمد» (به خوانساری: پِنجِلحَم) نام داشت آغاز کرد: «بس مبارک بود چو فر هما/ اول کارها به نام خدا».
میگفت پس از اینکه «پنجاَلحمد» و عمجزو را در مکتب مقدماتی تمام کرد و با قرائت قرآن آشنا شد، به مکتب دیگری رفت که ملای آن مردی روحانی بود رفت و نوشتن را در این مکتب یاد گرفت.
سعادت میگوید که «آن روزها کاغذ به فراوانی امروز نبود. به پول آن روز گران بود، ما بچههای کوچکتر روی لوح فلزی ، مشق مینوشتیم. بعد از اینکه معلم مشق ما را میدید، اجازه میداد که آن را بشوییم. بیرون مکتب جوی آبی بود که ما با اجازۀ معلم کنار آن میرفتیم و لوحهامان را میشستیم. این یکی از تفریحهای ما بود که به ما امکان میداد که چند دقیقهای از اتاق درس بیرون بیاییم و نفسی تازه کنیم، اتاق درس نیمهتاریک و دلگیر و پر از قیل و قال بود.»
سعادت در میان شاگردهای دیگر، مخصوصاً در کلاسهای پنجم و ششم دبستان، که همه درشت هیکل بودند، از معدود شاگردهای کوچکاندام بود اما درسهایش را خوب یاد میگرفت.
به گفتۀ خودش، دورۀ ابتدایی را در سیزدهسالگی، یعنی در سال تحصیلی ۱۳۱۷-۱۳۱۶ تمام کرد ولی در خوانسار، بعد از دورۀ ابتدایی، دیگر دبیرستان نبود و ناچار ترک تحصیل کرد. پدرش سالها پیش، هنگامی که در حدود شش سال داشت، فوت کرده بود و اختیارش دست وصیش و بستگان نزدیکش بود. یک سال بعد، کلاس اول دبیرستان در خوانسار دایر شد و او جزو اولین شاگردهایی بودم که نامنویسی کرد.
امروز از اسماعیل سعادت ترجمههای متعددی از زبان فارسی به یادگار مانده است، این درحالیست که او پیش از اینکه فرانسه را در دبیرستان یاد بگیرد، پیش خودش فرانسه میخواند؛ از روی کتاب خودآموزی که داییاش همراه با یک فرهنگ لغت از تهران آورده بود.
او از سرلوحۀ خودش در این زمینه چنین یاد کرده: «مرحوم عبدالله توکل تعریف میکرد که فرانسه را پیش خودش از روی ورقهای کاغذی یاد میگرفته است که قصاب محلهشان گوشت روزانۀ آنها را لای آن میپیچید و روی آنها لغات فرانسه با معنی آنها چاپ شده بود. میگفت کاغذ را با آب تمیز میکردم و بعد خشک میکردم و از روی آنها با کلمات فرانسه و معنی آنها آشنا میشدم. من هم فرانسه را پیش خودم میخواندم، ولی در خوانسار هیچکس نبود که فرانسه بداند. من الفبای فرانسه را از روی خودآموز یاد گرفتم. ولی کلمات را به غلط تلفظ میکردم. خیال میکردم که با خودآموزی میتوان فرانسه یاد گرفت. وقتی که به دبیرستان رفتم متوجه شدم که آنچه یاد گرفتهام فرانسه نیست.»
زمانی که سعادت به سال سوم دبیرستان رسید، این دوره در خوانسار دایر نشد، میگفتند دولت بودجه ندارد و بعضی از پدرها به مرکز تلگراف زدند و درخواست گشایش کلاس سوم را کردند ولی موافقت نشد.
اسماعیل سعادت در روایت زندگی خود، بارها به این اشاره که در خانوادهاش با ادامۀ تحصیل او مخالف بودند و به گفتۀ او، مخالفتشان نیز از روی مصلحتاندیشی بود، به تجربه دیده بودند که سواد آدم را به جایی نمیرساند. میخواستند او هرچه زودتر وارد کسبوکار پدرش بشوم و مسوولیت ادارۀ خانوادهاش را به عهده بگیرم، چون فرزند بزرگتر بود. ولی او سخت مشتاق درس خواندن بود. و بالاخره، برخلاف میل بزرگترها به اصفهان رفت و در دبیرستان حکیم نظامی که دانشسرای مقدماتی ضمیمۀ آن بود ثبت نام کرد و آن سال تحصیلی را در اصفهان گذراند. پس از امتحان سیکل اول به خوانسار برگشت و دوباره با مشکل مخالفت بزرگها با ادامۀ تحصیل مواجه شد.
در سال تحصیلی ۱۳۲۴-۱۳۲۳ از دانشسرای مقدماتی تهران فارغالتحصیل شد. بعد به خوانسار رفت. قصدش این بود که در خوانسار بماند و همانجا آموزگاری کند. ولی منصرف شد. به تهران آمد و حکم آموزگاری گرفت و در تهران مشغول تدریس شد.
سعادت میگوید که قصد داشت بعد از توفیق در امتحانات ششم ادبی حقوق بخواند، ولی وقتی که نتیجه امتحانات را اعلام کردند اسم او در فهرست قبولیها نبود. به دفتر هیات ممتحنه مراجعه کرد و گفت که به نظرش باید قبول شده باشد. یکی از مواد امتحانی تاریخ تمدن بود، گفتند که ورقۀ او در میان اوراق امتحان تاریخ تمدن نیست. ولی صورت حضور و غیاب شرکتکنندگان در امتحان نشان میداد که در امتحان آن ماده حضور داشته است. در نهایت اجازه دادند که ورقۀ خود را از میان اوراق پیدا کند؛ دو روز جستوجو کرد و بالاخره آن را پیدا کرد. او با جوهر سبز نوشته بود و اتفاقاً داوطلب دیگری هم با جوهر سبز نوشته بود. این دو ورقه را با هم سنجاق کرده بودند و به هر دو یک نمره داده بودند و آن نمره را هم به حساب آن دواطلب گذاشته بودند. در نهایت، ورقۀ اسماعیل سعادت را جدا کردند و نمرۀ خوبی به او دادند و قبول شد. اما در این فاصله، امتحان کنکور حقوق برگزار شده بود و او از شرکت در آن محروم شده بود.
او ادامۀ ماجرا را چنین روایت کرده است: «تنها رشتهای که بعد از حقوق مورد علاقۀ من بود، زبان خارجه بود. در کنکور آن شرکت کردم و قبول شدم. به این ترتیب این اتفاق باعث شد که من به مسیر دیگری از زندگی کشیده شوم.»
اسماعیل در سالهای پایانی عمر خود، عضو شورای عالی ویرایش سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی و مدیر گروه دانشنامۀ تحقیقات ادبی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود.
«زندگی میکل آنژ» از رومن رولان، «تلخکامیهای سوفی» از کنتس دوسگور، «ایزابل» از آندره ژید، «کشفیات نوین در روانپزشکی» از کلیفورد آلن، «شیر و جادوگر» از سی. اس. لویس، «عصر بدگمانی» از ناتالی ساروت، «اخلاق» از جورج ادوارد مور، «مونتنی» از پیتر برک، «اسپینوزا» از راجر اسکروتن، «در کون و فساد» از ارسطو، «ژان غرغرو و ژان خندهرو» از کنتس دوسگور، «تاریخ فلسفۀ قرن هجدهم» از امیل بریه، «گفتارهایی دربارۀ رسالت دانشمند» از یوهان گوتلیب فیشته و... تنها بخشی از ترجمههای او هستند.
اسماعیل سعادت برندۀ جایزۀ بهترین ترجمه برای ترجمۀ کتاب «زندگی میکل آنژ» در سال ۱۳۳۴ و در همان سال برندۀ جایزۀ ممتاز مجلۀ «سخن» شد. او نشان درجۀ یک دانش بهعنوان برگزیدۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و همچنین جایزهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (نوزدهمین دوره) برای ترجمۀ کتاب «در آسمان» را نیز دریافت کرده است.
منابع:
با کیمیای سعادت، کتاب ماه ادبیات و فلسفه اردیبهشت، ۱۳۸۰، شمارۀ ۴۳
مرواریدِ اندیشه: مصاحبهٔ تاریخ شفاهی با اسماعیل سعادت، مصاحبه، تدوین و تحقیق: پیمانه صالحی. تهران، سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی جمهوری اسلامی ایران، چاپ دوم.
انتهای پیام